توصیف ابعاد و ویژگیهای حاکمان از نگاه نهج البلاغه
تهيه : دكتر حسن علي اكبري
عنوان: توصيف ابعاد و ويژگي هاي حاكمان از نگاه نهج البلاغه
موضوع : مديريت اسلامي
قالب مطلب: متن
حجم فايل: 500 كيلوبايت
نوع فايل: ورد
توصیف ابعاد و ویژگیهای حاکمان از نگاه نهج البلاغه
حجّتالاسلام دکتر علیاکبری[1]
حسينعلي رمضاني[2]
چکیده:
انسان به عنوان مخلوق برتر حضرت حق برای رسیدن به کمال و سعادت نیاز به شرایطی دارد تا در سایه این شرایط به غایت خویش دست یابد. این شرایط گاه در درون و گاه در بیرون تجلی مییابند. شرایط درونی و فردی انسان به نحوی متعادل در بین انسانها توسط خالق حکیم به ودیعه نهاده شده است و اما شرایط بیرونی که در ارتباط با پدیدههای مختلف پیرامونی تعریف میشود به روابط با طبیعت، خدا و همنوعان قابل تقسیم میباشد. یکی از این شرایط در حوزه ارتباط انسان با همنوعان خویش است که باید این روابط در عرصه اجتماع و سیاست خود را بنمایاند. وجود اختیار در انسان و تفویض این امر به افراد شایسته برای تنظیم امور بینالانسانی در جهت مدیریت کلان بر خواستههای بیپایان انسانها با ایجاد قانون و بایدها و نبایدها میسور خواهد بود. در مکاتب نحوه تفویض اختیار به سبکها و روشهای مختلفی صورت میگیرد و در مکتب اصیل اسلام حکومت برای رساندن انسان به قله کمال تشکیل شده و حاکمان با دارا بودن شرایطی که از سوی منابع اصیل اسلامی شامل آیات و روایات و سیره و عقل است مستعد حکومت بر انسانهای دیگر میشوند.
حاکمان در اسلام و در نگاه ائمه معصومین باید دارای شاخصههایی باشند که با وجود این ویژگیها فرد مستعد قرار گرفتن در حکومت بوده و با بقای این ویژگیها؛ فرد لیاقت حفظ و استمرار این مسئولیت را داراست. از جمله منابع اصیل اسلامی که برای درک این منظور میتوان بدان رجوع کرد کلام امیرالمؤمنین علی(ع) در نهج البلاغه میباشد نگارنده نیز در این نوشتار با بهرهگیری از ابزار مطالعه کتب و اسناد به شناسایی اجمالی ویژگیهای حاکمان خواهد پرداخت.
کلیدواژگان: حضرت علی (ع)، نهجالبلاغه، حکومت، حاکمان، ابعاد، ویژگیها.
مقدمه
قدرت از نگاه مادی پایه و اساس تشکیل نظامها است. جنگ بر سر قدرت و رسیدن به قدرت بلامنازع از منظر تکاملی و تنازع بقای جهان پیرامونی برای حفظ حیات امری ضروری است. محور تشکیل حکومت و سلسله مراتبی کردن و تفکیک قوا در راستای تعیین حدود و ثغور وظایف جهت انجام هرچه بهینه فعالیتها امریست علمی که از نگاه و پارادایم علم زده غربی طرح و اجرا شده است. در این سلسله مراتب نظام از صدر تا ذیل افرادی با ویژگیهای مشخص فعالیت میکنند. در اجتماع انسانی طبق سنتی که برآمده از فطرت بشری است عدهای از انسانها با دارا بودن برخی ویژگیها مانند قدرت سخنوری، توان علمی، مالی، منزلتی ، کاریزماتیک و… معمولاً در رأس هرم قدرت به عنوان حاکم؛ حکمرانی میکند.
اینکه این شخص دارای چه ویژگیای باشد و اصولاً قدرت در رویکرد نخبگانی یک جمعیت انسانی چه تعریفی داشته باشد بستگی به نحوه نگاه آنها به عالم، هستی و انسان دارد؛ مبنی براینکه اگر نگاه صرفاً مادی باشد نحوه تعامل با همنوعان، رسیدن به منافع و مطامح و تقسیم قدرت و تفویض اختیارات، ابزارها و اهداف به نحوی ترسیم شده و اگر به عنوان مثال از دید اسلامی و شیعی به موضوع نگریسته شود، نظام رویکرد امام و امّتی پیدا کرده و شرایط و ویژگیهای رهبر به عنوان امام و زعیم امت مشروعیت دارد تا مقبولیت.
بحثهایی که در خصوص شرایط حاکمان بیان شده است از نگاه غرب بسیار متنوع بوده و البته بر محور پارادیم اومانیستی- ماتریالیستی پایهریزی شده است. در این سوی در نظامی که داعیه برپایی حکومت اسلامی را دارد بررسی و ارائه الگوی شاخصهای حاکمان با بهرهگیری از منابع اصیل اسلامی مانند آیات و روایات به صورتی روشی باید توسط اهل فن استخراج و تئوریزه شود.
یکی از منابع اصلی دین اسلام روایات و سیره ائمه اطهار(علیهمالسلام) میباشد و در این بین کتاب نهجالبلاغه که مجموعهای از بیانات امیر بیان در قالب خطبهها، نامهها و حکمتها است مرجع خوبی برای احصاء ویژگیهای یک حاکمِ حکومت اسلامی است. با این اوصاف محقق در این نوشتار سعی خواهد نمود با روش تحلیل محتوا و با بهرهگیری از روش دادهبنیاد از منبع نهجالبلاغه ویژگیهای یک حاکم ایدهآل را بیان دارد.
سوال اصلی محقق در این نوشتار ویژگیهای حاکمان از دیدگاه نهجالبلاغه چیست؟ میباشد و سوالات فرعی که برای پرورش دادن بحث و شفافتر کردن موضوع طرح گردید عبارتند از ویژگی روحی(اخلاقی) حاکم از منظر نهجالبلاغه چیست؟ ویژگی فکری(علمی) حاکم از منظر نهجالبلاغه چیست؟ ویژگیهای روانی- عاطفی حاکم از منظر نهجالبلاغه چیست؟ و درنهایت ویژگی جسمی حاکم از منظر نهجالبلاغه چیست؟
فرضیه نویسنده نیز این است که«به نظر میرسد که از منظر حضرت امیر(ع) یک حاکم باید ذوابعاد بوده و اعتدال را در همه امور رعایت نماید.»
حکومت وسیلهای برای رسیدن به خواسته های شخصی نیست، حاکم اسلامی نباید مسند حکومت را وسیلهی نردبان افتخار در جهت امیال شخصی و نفسانی خود قرار دهد؛ زیرا اسلام چنین حاکمانی را مورد سرزنش و انتقاد قرار میدهد، چنان که امام علی(ع) در نامه ای به اشعث بن قیس فرماندار خود در آذربایجان می نویسد:
حکمرانی برای تو وسیلهی آب و نان نیست بلکه امانتی در دست توست و تو از سوی مافوق خود تحت مراقبتی(نامه: 5)
به خدا سوگند! همین کفش بیارزش برای من، از حکومت بر شما محبوبتر است. مگر اینکه با این حکومت حقی با به پا دارم یا باطلی را دفع کنم(خطبه: 33).
در اسلام حکمرانی، بیشتر هدایت کردن است تا قدرت نمایی. حکومت قبل از اینکه ریاست باشد خدمتگزاری است. چنانکه حضرت علی (ع) می فرماید:
در آئين اسلام مسند حکومت شايسته كسي است كه قدرت استفاده از ايمان و تخصص را در مقام اجرا داشته باشد. اميرالمؤمنين در نامه به مالك اشتر، يكي از شرايط واگذاري مسئوليتها را «كفايت» ميداند و ميفرمايد:
«اي مالك در به كارگيري كارگزاراني كه بايد زير نظر تو كار كنند هيچگونه واسطه و شفاعتي را نپذير مگر شفاعت «كفايت» و امانت را» (خسروي، 1378: 41-42).
ابعاد نظری بحث
با نگاهی گذرا به تعریف حاکم و ویژگیهای آن در امر سیاست از منظر غرب شاید ورودی مقدماتی به این موضوع داشته باشیم. در نگاه عالی به ویژگی حاکمان افلاطون این افراد را تنها مسئول اداره زندگی مادی و ظاهری مردم نمیداند، بلکه باید همچون چراغ هدایتی باشد که آدمیان را به معرفت مثل از طریق زدودن زنگار رذایل و آشنا نمودن به فضایل واقعی برساند.حاکم حکیم به زدودن تیرگیها و آلودگیها از جان و روح مردمان مشغول است.(افلاطون، کتاب ششم، بندهای487-490؛ مایکل، بی، فاستر: ج1، ص: 149) اداره امور کشور باید به دست فلاسفه و حکیمانی سپرده شود که بر جمیع علوم و معارف ناظر به احوال و شؤون انسانی مطلع باشند.
و در نگاه منفی به سیاست و حاکم که در رأس امور قرار میگیرد دیدگاهی چند را بیان میداریم.
کامپانلا
کامپانلا ميگويد كه در اين سرزمين يك فرمانروا وجود دارد كه متافيزيسين است و عالم به علوم الهي است و خود به خود رهبري جامعه با اوست. اما اگر كس ديگري از او عالمتر باشد او به رهبري ميرسد.
ماکیاول
انسان موجودي است زياده طلب و به آنچه دارد قانع نيست و هميشه از وضعيت خود ناراضي است. انسان موجودي است دو بعدي. امكانات انسان كم اما آرزوها و اميالش زياد است. به همين دليل انسان هميشه ناراضي باقي ميماند و نسبت به گذشته حسرت ميخورد و آن را طلايي ميبيند. پس انسان در طول تاريخ تغيير نميكند. از نظر او انسان، شرير، بدطبيعت و بدذات است و اين موضوع همواره در هنگام طرح مساله حكومت بايد در ذهن حاكم وجود داشته باشد كه با مردمي بد و شرور سر و كار دارد. بنابراين نميتوان با مردم صداقت رفتاري داشت. او دين را غايت نميداند بلكه آن را وسيلهاي براي خدمت به دولت ميداند.
فرمانروا به لحاظ خصوصيات اخلاقي بايد بداند كه در سياست، اخلاقيات ضرورتي ندارد. البته او نميگويد كه اخلاقيات بد است، بلكه ميگويد براي فرمانروا و حاكم ضرورتي ندارد و نبايد وي پايبند تعهدات اخلاقي شود چرا كه به زيان اوست. رعايت نكردن اصول اخلاقي به سبب مصالح عاليه دولت و نفع حكومت است، پس دولت بايد رذايل را جايگزين فضايل سازد و پا بر روي موازين اخلاقي بگذارد. در گذشته فرمانروا در كنار موجود نيمه انساني و نيمه حيواني تعليم مييافت، پس سياست هم يك نيمه انساني و يك نيمه حيواني دارد و دولت بايد يك بعد حيواني همچون روباه داشته باشد كه مكر را به كار ببرد و يك بعدش شير باشد كه بر دشمنانش بتازد.
از نظر ماکیاول نوع ديگر شهرياري ضميمه كردن قلمرو ديگري به قلمرو خويش است و از آنجا كه حفظ اين قلمرو مشكل است، بايد مردم اين سرزمين را قتل عام كرد تا خطري براي دولت نباشد. در اينجا ترحم، شفقت و عاطفه معنايي ندارد و اگر فرمانروا اين كار را بكند اشتباهي كرده كه موجب نابودي حكومتش ميشود.
دستوراتی که در رساله ماکیاول به منظور حفظ و تثبیت مقام فرد حاکم داده شده و در راه وصول بر این هدف هرگونه جنایت، غصب اموال، شکنجه، دوروئی، جاسوسی، تفتین، صحنهسازی و… حتی به دورغ و تظاهر به دینداری را جایز میداند(جلال الدین آشتیانی، مدیریت نه حکومت، ج 1، صص: 176-175)
اگر زمامدار بخواهد بماند و موفق باشد، نباید از بدی کردن بهراسد و مبادا از شرارت احتراز جوید، زیرا بدون انجام شرارت و بدی، حفظ دولت محال است. بعضی تقواها موجب خرابی است و بعضی شرارت ها باعث بقا و سلامتی. تنها دولت متکی به زور موفق است و بس. هیچ ترازو و مقیاسی برای قضاوت عمل زمامدار در دست نیست بجز موفقیت سیاسی و ازدیاد قدرت(پازارگاد، تاریخ فلسفه سیاسی، ج 2، صص: 324-325 و مکتبهای سیاسی، پازارگاد، صص: 154-186)
تامس هابز
هابز در خصوص سیاست و حکومت میگوید: علت اصلي پيدايش حكومت از وضع طبيعي ناشي ميشود. او معتقد است كه وضع مقدم بر دولت وضع طبيعي است. درست است كه انسان ميخواهد آرامش و امنيت داشته باشد، اما اين خواسته در وضع طبيعي ممكن نيست؛ زيرا هميشه به وسيله ديگران در تهديد و خطر است و همه انسانها عليه هم هستند. همه انسانها گرگ يكديگرند.
لوياتان نام نوعي تمساح و ماهي بزرگ در درياست كه همة ماهيها از او اطاعت ميكنند؛ اما موجودات خارجي ميخواهند كه اين ماهي را بگيرند. هابس حكومت را مثل يك غول بزرگ ميپندارد كه همه بايد از او اطاعت كنند. اين چنين است كه به تدريج او راه استبداد را هموار ميكند. در واقع ميتوان گفت كه او قدرت را به دولت منعكس ميكند و آن تفاوتي را كه بدن براي حكومت و حاكميت قائل است در آراء او منعكس نيست.
و با این نگاه در ادامه به بیان دیدگاههای امام علی (ع) در خصوص ویژگیهای حاکمان که اختیاردار مردم هستند خواهیم پرداخت. با بهرهگیری از مدل تربیت و رشد در رابطه با انسان کامل که به نحوی ابعاد انسان را به نمایش میگذارد مدل مفهومی تحقیق ما بدین صورت ترسیم میشود:
حاکم
بعد روحی
بعد روانی
بعد فکری
بعد جسمی
ابعاد مورد بررسی حاکمان از منظر نهجالبلاغه
1- بعد روحی
1-1) توكل بر خدا
توكل حقيقي عبارتست از پذيرش اين مسئله الهي كه زمام و عنان همه امور به دست خداوند است و همة موجودات از قدرت او استمداد مينمايند. توكل در مقام مسئوليت به اين معناست كه در عزم و اراده و تصميمگيري، هيچ كس جز ارادة خدا مداخله نكند. علاوه بر عوامل خارجي حتي احساسات، عواطف و سليقههاي شخصي او نبايد تصميمگيري او را تحتالشعاع خود قرار دهند. انسان متوكل چون از امداد غيبي مدد ميجويد با صلابت و قدرت ميباشد و از همه تنگناها به راحتي عبور ميكند. اينجاست كه پيامبر اكرم(ص) ميفرمايد:
«هر كس ميخواهد كه نيرومندترين مردم باشد بايد بر خدا توكل كند و هر كس دوست دارد از همة مردم توانگرتر باشد بايد اعتمادش به آنچه در دست قدرت خداست بيشتر از آنچه در دست خود اوست باشد». حضرت در نامهاي به يكي از عمال خود ياري خواستن از خدا را توصيه ميفرمايد: «پس آهنگ هر كاري كه ميكني از خدا ياري بخواه» (احمدخاني، 1379: 98-100).
2-1) اطاعت از اوامر خدا و ياري كردن او
امير المؤمنين(ع) در نامه به مالك اشتر فرمودهاند:
«او را به پرهيزگاري در پيشگاه خدا و ترجيح دادن اطاعت او و پيروي از فريضهها و سنتها كه در قرآن به آن امر فرموده است فرمان ميدهد كه هيچ كس نيكبخت نگردد مگر به پيروي آن و شور بخت نشود جز به انكار و تباه ساختن آن، و به او فرمان ميدهد كه خداي را با قلب و دست و زبان خود ياري كند؛ زيرا هر كس خداوند جلّ إسمه را ياري دهد، خداي ياوري او را تعهد كرد و هر كه او را عزيز دانست خداي ارجمندي او را كفالت فرمود.»(نامه: 53)
3-1) حق گرايي
از مهمترين هدفهايي كه دولت اسلامي دنبال ميكند و برنامههاي خود را بر آن بنا مينمايد، برپا داشتن حق است كه اميرالمؤمنين(ع) در سخني با ابن عباس حكومت را وسيلة اقامة حق و دفع باطل معرفي كرده است. بنابراين بر پاداشتن حق، محوري است اساسي در ادارة امور و زمامداري به گونهاي كه هر مديريتي بايد بدان باز گردد و بر آن استوار شود و آن اصلي علمي و حاكم بر برنامهها و اقدامات باشد. هيچ حكومتي بدون مشاركت و حمايت مردمي، توان تحقق برنامههاي اصلاحي خود را نمييابد و بيگمان وقتي مديري عمل به حق را اساس برنامهها و اعمال خود قرار دهد از توفيقهاي الهي و پشتيباني مردمي بهرهمند ميشود. حضرت علي(ع) در اين مورد فرموده است:
«با ملازمت حق، پشتوانة قوي حاصل ميشود»، «هر كه به حق عمل كند مردمان به او تمايل يابند» (نامه: 62).
4-1) اهميت دادن به نماز
امام علي(ع) خطاب به محمد بن ابي بكر وقتي كه ادارة مصر را به او سپرد، فرموده است:
«نماز را به هنگامي كه براي آن مقرر شده است، به جاي آور، نه وقت آن را به علت فراغ از كار پيش انداز نه به سبب اشتغال به كار به تأخير افكن و آگاه باش هر كار تو وابسته به نماز تُوست»(نامه: 27).
5-1) سخاوت
گشادهدستي از عوامل محبوبيت انسان در جامعه است و قهراً موجب پيشرفت و موفقيت حاکم در كار ميباشد. بنابراين امام علي(ع) سخاوت و گشاده دستي را از معيارهاي انتخاب حاکمان دانسته است كه البته اين صفت فقط در مسائل مالي خلاصه نشده و سخاوت در كار اخلاق، همكاري و انديشه و… را هم در بر ميگيرد. آن حضرت فرمودهاند:
(ثُم الصِق بِذَوي… السَّخا) (نامه: 53) (قوچاني، 1374: 139).
6-1) وفاداري
«سپس با فرستادن مأموران مخفي راستگو و وفادار، كارهاي آنان را زير نظر بگير» (خدمتي، 1381: 133-134)
وفاداري يكي از فضائل اخلاقي است كه عموم افراد بايد اين ويژگي را در خود تقويت نمايند. به ويژه لازم است حاکمان در مقابل حکومت و نظام متعهد شوند و تمام تلاش خود را براي دستيابي به اهداف نظام به كار گيرند. امام علي(ع) در نامه 53 به مالك اشتر فرموده است:
7-1) تواضع و فروتني
حاکمی كه خود را خدمتگزار مردم ميداند، در رفتار خود با مردم متواضع و فروتن بود و به هيچ وجه در رفتارش با آنان برتري و سلطهگري وجود نخواهد داشت. اميرالمؤمنين(ع) در نامهاي كه به يكي از واليان خود نوشته، چنين فرموده است:
«در برابر رعيّت فروتن باش» (دلشاد تهراني، 1377: 134).
8-1) عدالت و انصاف
«دوست داشتنيترين چيزها در نزد تو، در حق ميانهترين، و در عدل فراگيرترين، و در جلب خشنودي مردم گستردهترين باشد، كه همانا خشم عمومي مردم خشنودي خواص را از بين ميبرد، امّا خشم خواص را خشنودي همگان بياثر ميكند».
اميرالمؤمنين(ع) در جاي جاي نهجالبلاغه مردم و كارگزاران خويش را به اجراي عدالت توصيه ميكند. در نامه 53 خطاب به مالك اشتر فرمودهاند:
حضرت در جاي ديگري از فرمان تاريخي خود به مالك اشتر ميفرمايد:
«انصاف برقرار كن ميان خدا و مردم، و خويشتن و دودمان خاص خود و هر كس از رعيت كه رغبتي به او داري و اگر چنين انصافي را برقرار نكني، مرتكب ظلم گشتهاي و كسي كه به بندگان خدا ظلم بورزد خصم او خداست از طرف بندگانش و هر كسي كه خدا با او خصومتي داشته باشد دليلش را باطل سازد و او با خدا در حال محاربه است».
حضرت در نامهاي به فرمانرواي حلوان، اسود بن قطب مينويسد:
«پس بايد كار مردم در حقي كه دارند در نزد تو يكسان باشد كه از ستم نتوان به عدالت رسيد» (احمدخاني، 1379: 101-109)
9-1) امانتداري
«كسي كه امانت را خوار شمارد و دست به خيانت آلايد و خويشتن و دينش را از آن منزه نسازد، درهاي خواري و رسوايي را در دنيا به روي خود گشوده است و در آخرت خوارتر و رسواتر خواهد بود. و بزرگترين خيانت، خيانت به امت است و رسواترين تقلب، تقلب نسبت به پيشوايان مسلمان است» (دلشاد تهراني، 1377: 279).
هر كس در هر جايگاهی، امانتدار مردمان است و بايد اموال و حيثيت و شرافت ايشان را پاسداري كند. امام علي(ع) به مالك اشتر در اين باره سفارش ميكند كه دربارة اشخاصي كه ميخواهد برگزيند بدين امر توجه نمايد و با بررسي سوابق و عملكرد گذشتهشان ببيند آيا اهل امانتداري بودهاند يا خير. اميرالمؤمنين(ع) در نامهاي كه به برخي كارگزاران خود نوشته، چنين فرمودهاند:
10-1) صرفهجويي در اموال عمومي
امام علي(ع) به والیان خويش مؤكّداً سفارش ميكرد در مصرف بيتالمال نهايت دقت و صرفهجويي را مراعات كرده و از اسراف و ريخت و پاش به شدت بپرهيزند. در اينجا به يك نمونه از دستور آن حضرت در مورد صرفهجويي در كاغذ هنگام نگارش نامه اشاره ميكنيم:
«قلمهايتان را تيز كنيد و سطرهايتان را نزديك هم بنويسيد، از زياده نويسي بپرهيزيد، منظورتان را كوتاهتر بيان كنيد. مبادا زياده نويسي و پرحرفي نماييد زيرا اموال مسلمانان زياني را بر نميتابد». صرفهجويي خود آن حضرت در بيتالمال مسلمانان به حدي است كه حاضر نشد براي پاسخگويي به كساني كه شب هنگام براي كار خصوصي به او مراجعه كرده بودند، از نور چراغ بيتالمال استفاده كند و چراغ بيتالمال را خاموش فرمود و از چراغ شخصي خود استفاده نمودند (خدمتي، 1381: 29)
11-1) صبر و بردباري
يكي از ويژگيهاي بارز افراد موفق، صبر و بردباري ميباشد؛ بنابراین حاکمانی كه ميخواهند پيروز و موفق باشند بايد به اين صفت نيكو متصف شوند. حضرت علي(ع) فرمودهاند:
«انسان صبور، پيروزي را از دست نميدهد هر چند زمان آن طولاني شود»(حكمت: 153).
آن حضرت خطاب به لشگريان چنين فرمودهاند:
«بر جاي خود محكم بايستيد و در برابر بلاها و مشكلات استقامت كنيد»(خطبه: 190).
12-1) وفاي به عهد
«اي مردم، وفا همراه راستي است، كه سپري محكمتر و نگهدارندهتر از آن سراغ ندارم، آن كس كه از بازگشت خود به قيامت آگاه باشد خيانت و نيرنگ ندارد».
يكي از عوامل تضعيفكننده ارتباط و پيوند بين امت و امام و حاکم تأمين نشدن وعدههايي است كه حاکم ميدهد. همچنين در روابط با ساير نهادها و سازمانها وفاي به عهد اصلي خدشهناپذير ميباشد و باعث جلب اعتماد ميگردد. حضرت علي(ع) در خطبه 41 نهجالبلاغه فرمودهاند:
13-1) جاذبه و دافعه
رهبر بايد بتواند افراد زيادي را جذب كند و در هنگام لزوم افرادي را از گرد خود و طرد نمايد. آنچه مسلم است، قوه جاذبه حاکم بايد از نيروي دافعه او بيشتر باشد. كساني كه به دلايل مختلف مثل سردي و تندي رفتار، عدم سازش و ناتواني مهار احساسات خود، باعث دلسردي و پراكندگي انسانها ميشوند، رهبران خوبي نيستند در حاليكه جذب افراد بايد با سهولت بيشتر انجام گيرد و نبايد افراد را به سادگي از دست داد. حضرت علي(ع) ميفرمايند:
«عاجزترين فرد كسي است كه در يافتن دوست، ناتوان باشد و از او ناتوانتر كسي است كه دوستان به دست آورده را از دست بدهد».
«بايد دورترين و مبغوضترين آنها نزد تو كساني باشند كه زشتيهاي مردم را جستجو ميكنند». در اين سخن حضرت يك معيار براي رفع و حذف نيروها بيان ميكنند و بر لزوم دافعه داشتن حاکم تأكيد مينمايند (احمدخاني، 1379: 134-138)
از سوي ديگر حاکم بايد دافعه داشته باشد؛ زيرا كه مظاهر شرك و نفاق و فسق و گناه را بايد از اطراف خود و محيط كار و كلاً از جامعه طرد نمايد. اگر رهبر با عناصر ياد شده همنشين و هم كاسه باشد آنچنان در آنها حل ميشود كه ديگر قدرت موضعگيري نخواهد داشت. طبيعي است كه سازشكاري با همة گروهها موجب ميشود كه رابطة دوستان واقعي با انسان ضعيف شود و دشمنان دوستنما هم جهت سودجويي و دستيابي به مقاصد پليد خود، انسان را همراهي نمايند و هنگاميكه احساس كنند ديگر به آنها فايدهاي نميرسد يا در معرض خطر قرار گرفتهاند بلافاصله انسان را رها ميكنند و به سراغ ديگري ميروند. اميرالمؤمنين(ع) در نامه به مالك اشتر مينويسد:
14-1) صداقت
صداقت در حاکم از بهترين عوامل موفقيت در امور کشورداری و حافظ آبرو و برآورندة وجاهت اجتماعي است. چنانچه رهبری در صحنههاي اجتماعي از صداقت لازم برخوردار باشد موفقيت او حتمي است و در غير اينصورت حتي اگر فرضاً در ابتداي حاکمیت خود و با اغفال ديگران رسوا نگردد، اما سرانجام روزي با دريده شدن پردهها، دروغگويي او آشكار ميگردد. به غير از صداقت روش ديگري نميتواند ضامن موفقيت باشد و يك رهبر بايد اهل صدق باشد. امام علي(ع) در نامه به مالك اشتر به او ميفرمايد:
«با اهل صدق بپيوندد و مسئوليتهاي كليدي را به آنان بدهد (قوچاني، 1374: 134). همچنين آن حضرت فرمودهاند: «پيشواي قوم بايد با مردم خود به راستي سخن گويد» (نامه: 53).
15-1) اخلاق پسندیده
از صفات دیگر حاکمان دارا بودن به اخلاق نیکو است؛ امام علی (ع) خطاب به محمدبن ابی بکر میفرماید:
«ای پسر ابی بکر با مردم مهربان و ملایم باش و همواره دیدارکنندگان را با قیافه باز و لبان خندان دیدار کن.»(نامه: 27)
2- بعد روانی- عاطفی
1-2) سعه صدر
از ويژگيهاي مهم حاکمان سعةصدر است، كسي داراي سعه صدر است كه دارای گشادگي روح و همتي عالي و انديشهاي بلند باشد. سعة صدر موجب دورانديشي و واقعنگري رهبران ميشود و اگر دولتمردان فاقد اين خصلت باشند از عهدة بسياري از مشكلات و نارساييها برنخواهند آمد. يك حاکم اسلامي بايد بداند كه در مصدر امور با فراز و نشيبهاي گوناگوني مواجه بوده و براي دستيابي به اهداف نظام، سختيهاي فراوان در پيش دارد و اگر حوصله، بردباري و بلند همتي را سلاح خود نسازد در اثر فشارهاي جانبي و پيشامدهاي ناگوار حركات غيرمترقبهاي از خود نشان ميدهد كه بعضاً اعتبار حاکمیت و رهبری او را زير سئوال ميبرد. سعةصدر آنقدر مهم است كه حضرت علي(ع) آن را ابزار حكومت ميدانند:
(آله الریاسه سِعَه الصَّدر) (احمدخاني، 1379: 127-132).
2-2) بلندي همت
هر چه انسان دارای همت والاتري باشد، فعاليت و كارهاي بيشتر و چشمگيرتري انجام ميدهد و كارگزار بلند همت در كارها و مسئوليتهايي كه بر عهده گرفته است، بسيار موفقتر از دون همتّان ميباشد و اصولاً ارزش انسان بسته به همت اوست. حضرت علي(ع) خطاب به مالك اشتر ميفرمايند:
«با بلند همتان بپيوند»(نامه: 53) (قوچاني، 1374: 137).
3-2) قاطعيت
قاطعيت و پرهيز از شك و ترديد از لوازم و شرايط اصلي موفقيت رهبری است و پس از بررسي جوانب مختلف قضيه و مشورت با صاحبنظران، قاطعيت در اجراي تصميم و اجراي آن ضرورت دارد. دو دلي و عدم قاطعيت حاکم باعث ميشود كه ترديد و ابهام و سردرگمي در همه بدنه نظام و امت سرايت كرده و كارها در زمان مناسب به انجام نرسد و نظام به اهداف مورد نظر نرسد. امام علي (ع)، از شك و ترديد بيمورد نهي كرده و ميفرمايد:
«علم خود را به جهل و يقين خويش را به شك تبديل نكنيد، وقتي دانستيد عمل كنيد و زماني كه يقين كرديد، اقدام نماييد» (حكمت: 274) (خدمتي، 1381: 32).
4-2) شجاعت
شجاعت يكي از صفات مهم براي حاکمان ميباشد تا بتوانند از حق دفاع نمايند و عليه خلاف و ناحقي مبارزه نمايند. حضرت علي(ع) در نامه به مالك اشتر، به او ميفرمايد كه به اهل شجاعت بپيوندد و آنها را به عنوان كارگزار انتخاب نمايد
(ثُمَّ اَلصِق بِذَوي… الشّجاعَه) (قوچاني، 1374: 137).
5-2) اعتماد به نفس
اعتماد به نفس با غرور تفاوت بسياري دارد. افراد مغرور، خيلي كم به حرف ديگران گوش ميدهند؛ زيرا غرور باعث جدايي است. امام علي(ع) گرچه در نهجالبلاغه و ديگر كلمات ارزشمند خود، خودپسندي و غرور را مورد نكوهش قرار ميدهد و ميفرمايد پرهيز از غرورزدگي و خودپسندي يكي از ملاكهاي ارزشي در روابط اجتماعي است، اما افتخاركردن به خويشاوندان خوب و ارزشهاي اخلاقي خويش را كه در جهت مثبت به كار گرفته شود مورد تأييد قرار دادهاند. حضرت در نامه 28 در پاسخ به ادعاهاي دشمن به برخي از افتخارات خويش اشاره ميكند و آنها را با افتخار يادآوري مينمايند (خسروي، 1378: 133-136).
6-2) گشادهرويي
گشادهرويي از عوامل جلب محبت مردم و ماية ايجاد صلح و دوستي بين افراد ميباشد و حاکمان بايد در برخوردها گشادهروي باشند تا جو دوستي و همدلي در مملکت برقرار شود. امام(ع) به يكي از كارگزاران سياسي خود چنین ميفرمايد:
«پر و بالت را برابر رعيت بگستران، با مردم گشادهروي و فروتن باش و در نگاه و اشارة چشم، در سلام كردن و اشاره نمودن با همگان يكسان باش تا زورمندان در ستم تو طمع نكنند و ناتوانان از عدالت تو مأيوس نگردند».(نامه: 46)
7-2) ميانهروي در درشتي و نرمي
«همانا دهقانان مركز فرمانداريت، از خشونت و قساوت و تحقير كردن مردم و سنگدلي تو شكايت كردند، من دربارة آنها انديشيدم، نه آنان را شايسته نزديك شدن يافتم، زيرا كه مشركند، و نه سزاوار قساوت و سنگدلي و بدرفتاري هستند زيرا كه ما با همپيمانيم، پس در رفتار با آنان، نرمي و درشتي را به هم آميز، رفتاري توام با شدت و نرمش داشته باش، اعتدال و ميانه روي را در نزديك كردن يا دور نمودن رعايت كن». (نامه: 19)
امام علي(ع) در تبيين اخلاق حکومتداری و شيوههاي برخوردحاکمان با مردم، عاليترين رهنمود را دارند تا آنها بتوانند مردم را جذب كرده و رابطة صادقانهاي با مردم داشته باشند. حضرت به يكي از فرمانداران فرمود:
8-2) مهرباني با ضعيفان و قاطعيت با قدرتمندان
شايسته است حاکم نسبت به ضعيفان مهربان و دلسوز بوده و بر آن باشد كه گرفتاريهايشان را مرتفع سازد و با قدرتمندان قاطعانه برخورد كند و با استقامت و بدون انعطاف و تحت ضابطهاي خواستههاي آنان را در نظر بگيرد، زيرا كه ضعيف هميشه محروم و دل شكسته است و نياز دارد كه دست عطوفت به كمكش برسد و نداي حق از او حمايت كند و قدرت انسان دوستي، وي را از مرگ تدريجي نجات دهد. حضرت علي(ع) به مالك اشتر فرمودهاند:
«پس براي كارهاي مهم و كليدي از سپاهیان و لشگريان خود كسي را انتخاب نما كه نسبت به ضعيفان مهربان و با محبت باشد و در مقابل زورمندان سختگيري و استقامت داشته باشد»(نامه: 53) (قوچاني، 1374: 138)
9-2) رفق و مدارا
«در آنجا كه مدارا كردن بهتر است مدارا كن، اما آنجا كه جز با شدت عمل كارها پيش نميرود. شدت عمل به خرج ده و پر و بال خود را براي مردم بگستر و با چهرة گشاده با آنان رو به رو شو و نرمخويي با آنان را نصب العين خود قرار ده».(نامه: 46)
هيچ عاملي مثل«رفق و مدارا» نميتواند پيوندي عميق و اصيل ميان مديران و زيردستان ايجاد كند و همراهي آنان را تضمين نمايد. حاکمان جز با نرمي و ملايمت نميتوانند فاصلههاي ميان خود و مردم را بردارند، در اعماق دل آنها نفوذ كرده، آنان را با خود همراه نمايند. اميرالمؤمنين(ع) به كارگزاران خود توصيه ميفرمود كه در ادراة امور جامعه و تعامل با مردم، اصل رفق و مدارا و مهرباني را ملاك قرار دهند و حتيالامكان از برخورد شديد و تند بپرهيزند. ايشان به يكي از كارگزاران خود ميفرمايد:
ضرورت و جايگاه ويژه مدارا و مهرباني در نگاه حکومتی امام علي(ع) تا آنجاست كه آن حضرت توجه به مدارا و رفق را حتي هنگامي كه برخوردهاي شديد اقتضاء ميكند ضروري ميداند و سفارش ميكند كه هنگام شدت و سختگيري نيز نبايد از مهرباني و عطوفت غفلت كرد. ايشان به همان كارگزار اينگونه سفارش ميكند:
«شدت و سختگيري را با كمي نرمش و مدارا در هم آميز» (خدمتي، 1381: 34-35).
به كارگيري رفق و مدارا در ادراة مملکت ماية پيوند درست زمامداران و مردمان است و بدين وسيله درهاي توفيق در تحقق برنامهها و سير به سوي اهداف گشوده ميشود. از اميرالمؤمنين(ع) روايت شده است كه فرمود:
«كسي كه در امور خويش رفق در پيش گيرد، به آنچه از مردم ميخواهد، نايل شود» (نهجالبلاغه: نامه 26). همچنين وارد شده که: «هرگاه زمامدار شدي بايد رفق و ملايمت ورزي» (نهجالبلاغه: نامه 53) (دلشاد تهراني، 1377: 202-204).
10-2) عنايت به مردم
«آنگاه به حد وافي نيازمنديهاي آنان را تأمين كن كه اين خود امكان ميدهد كه در اصلاح خويش بكوشند و از تصرف در اموالي كه در اختيارشان ميباشد بينياز گردند، حجت را بر آنان تمام ميكند كه عذري براي مخالفت با امر تو يا خيانت به امانت تو نداشته باشند».(نامه: 53)
از خصوصيات بارز حاکمان اين است كه از مشكلات و معضلات شخصي و روحي مردم خود غافل نمانند. در نامة 53 به مالك اشتر فرمودهاند:
حضرت در جاي ديگري از نامه به مالك اشتر ميفرمايد:
«رحمت بر رعيت و محبت و لطف به آنان را به قلبت قابل دريافت ساز و هرگز درنده خون آشام بر آنان مباش كه خوردن آنان را غنيمت بشماري» (احمدخاني، 1379: 148-158).
11-2) خوشبيني نسبت به آحاد مردم
خوشبيني نسبت به مردم باعث ميشود تا حاکمان با مهر و سعه صدر بيشتر با مردم رفتار نمايند و سختگيري بيمورد ننمايد. امام علي(ع) به جناب مالك اشتر ميفرمايد: «هيچ عاملي بهتر و قويتر از نيكي به رعيت و سبك ساختن هزينههاي آنان و ترك تحميل بر دوش آنان نيست پس بايد در اين باب كار كني كه خوشبيني به رعيت را بدست آوري»(نامه: 53). سپس در ادامه ميفرمايد: «زيرا خوشبيني رنج بسيار را از تو دور ميسازد» چنانچه انسان خوشبين به ديگران باشد هميشه اعصاب و افكار او در آسايش و راحتي است به خلاف اينكه اگر نسبت به ديگران بدبين و بدگمان باشد مرتب افكار او در اطراف نكات منفي و غير صحيح دور ميزند و مرتب در حالت جنگ دروني و گرفتار مسائل رواني و ناراحتي اعصاب خواهد بود. امام علي(ع) فرموده است: «به آنان كه بيشتر احسان كردي بيشتر خوشبين باش، و به آنان كه بدرفتاري كردي بدگمانتر باش» (قوچاني، 1374: 200-201).
12-2) عيبپوشي و پرهيز از عيبجويي
امام علي( ع) در نامه به مالك اشتر ميفرمايند:
«و بايد كه دورترين افراد رعيت از تو و دشمنترين آنان در نزد تو، كسي باشد كه بيش از ديگران عيبجوي مردم است؛ زيرا در مردم عيبهايي است و والي از هر كس ديگر به پوشيدن آنها سزاوارتر است. از عيبهاي مردم آنچه از نظرت پنهان است، مخواه كه آشكار شود، زيرا آنچه بر عهده توست، پاكيزه ساختن چيزهايي است كه بر تو آشكار است و خداست كه بر آنچه از نظرت پوشيده است، داوري كند. تا تواني عيبهاي ديگران را بپوشان، تا خداوند عيبهاي تو را كه خواهي از رعيت مستور بماند، بپوشاند. و از مردم گره هر كينهاي را بگشاي و از دل بيرون كن و رشته هر عداوت را بگسل و خود را از آنچه از تو پوشيده داشتهاند، به تغافل زن و گفته سخنچين را تصديق».(همان نامه)
13-2) ارتباط مستقيم با مردم
هر گاه حاکم بخشي از وقت خود را به ملاقات و ارتباط مستقيم با مردم اختصاص دهد متضمن دو فايدة بزرگ است:
الف) حاکم و والی از اين طريق ميتواند از نيازها و مشكلات و گرفتاريهاي رعیت خود آگاه شود و براي حل آنها در حد توان اقدام كند و بدين وسيله انگيزه و روحية آنها را براي تلاش و كوشش بيشتر تقويت كند.
ب) علاوه بر آشنايي با مشكلات مردم، حاکم ميتواند بدين وسيله از مشكلات مملکت نيز آگاهي يافته و با اقدام براي حل و فصل آنها، موفقيت و پيشرفت ملک را تضمين نمايد.
امام علي(ع) به مالك اشتر دستور ميدهند كه با مردم ارتباط مستقيم داشته باشد و از نزديك به حرفها و نقطه نظرات آنها گوش سپارد و از فاصله گرفتن از آنها بپرهيزد:
«مبادا به مدت طولاني خود را از مردم دور نگه داري» (خدمتي، 1381: 38-39).
14-2) گذشت و پوزشپذيري
يكي از صفات پسنديده و مثبت حاکمان آن است كه چنانچه فردي نزد او به عذرخواهي آمد، عذر او را بپذيرد و در مقام اصرار بر تخلفش بر نيايد كه اين روش اثري نيكو در جذب نيروها و وفای بيشتر آنان نسبت به نظام خواهد داشت. حضرت علي(ع) در عهدنامة مالك اشتر به او توصيه نمودهاند كه افرادي را براي كارهاي كليدي و مهم انتخاب كن كه هنگام معذرتخواهي از وي با سينه باز و بزرگواري عذر طرف را بپذيرد. همچنين در جاي ديگر از همين عهدنامه فرمودهاند كه با افراد باگذشت بپيوند و آنها را به عنوان كارگزار انتخاب نما:
(ثُمَّ إلصَق بِذَوِي…. السَّماحَه) (قوچاني، 1374: 137-138).
3- بعد فکری
1-3) علم و دانش
در احاديث اسلامي همواره تأكيد شده است كه در انتخاب افراد به صلاحيت علمي و توانايي آنها دقت و توجه بيشتري شود و هرگز كساني را كه از نظر علمي ضعيف هستند و آگاهيهاي لازم را ندارند بر كاري نگمارند؛ زيرا كه چنين كاري بزرگترين خيانت به جامعه اسلامي است. حضرت علي(ع) در نهجالبلاغه، خطبه 172 ميفرمايند:
«اي مردم همانا سزاوارترين مردم به اين امر (خلافت و زمامداري) كسي است كه تواناترين آنها بر اجراي امور و داناترين به فرمان خداوند در فهم مسائل باشد» (خسروي، 1378: 39-40).
2-3) تجربه كاري
يكي از مؤثرترين عوامل موفقيت كارگزار در حکومت و مملکتداری، تجربه و سابقه كاري وي ميباشد. حاکم باتجربه، بسياري از نابسامانيهاي ملک خود را سامان ميدهد و بالعكس حاکم بيتجربه و بدون سابقه، انسجام و وحدت اجتماع را متلاشي و پراكنده خواهد نمود. امام علي(ع) در نامه به مالك اشتر ميفرمايد:
«افراد با تجربه را به عنوان كارگزار انتخاب نما» (قوچاني، 1374: 82).
3-3) حسن تدبير
حسن تدبير معياري ضروري براي زمامداران ميباشد. هيچ حاکمی نميتواند بدون تدبير درست راه به جايي ببرد و هر جا كه نابساماني و تباهي مشاهده ميشود بايد در جستجوي نوعي بيتدبيري در آنجا برآمد و اساساً از مهمترين عوامل فروپاشي دولتها سوءتدبير است. به بيان اميرالمومنين(ع): «چهار چيز دليل برگشت [روزگار و اوضاع و احوال دولتها و حكومتهاست]، بدي تدبير و زشتي تبذير و كمي عبرت گرفتن و بسياري مغرور شدن» (غررالحكم). همچنين آن حضرت فرمودهاند:
«صلاح و سازمان زندگي تدبير است» (دلشاد تهراني، 1377: 255-256).
4-3) تند ذهني و داشتن حافظه قوي
حاکم بايد داراي حافظه قوي و ذهني توانمند باشد تا پرداختن به يك مسئله او را از ساير مسائل غافل نكند و پيچيدگي و حجم كارها، او را به فراموشي و اشتباه نياندازد. حضرت علي ( ع) در نامه به مالك اشتر چنين فرموده است:
«كسي را برگزين كه در رساندن نامه كارگزارانت به تو يا رساندن پاسخهاي تو به آنان كوتاهي نكند و در آنچه براي تو ميستاند يا از طرف تو به آنان تحويل ميدهد، فراموشكار نباشد».(نامه: 53).
5-3) داشتن قدرت تشخيص و تجزيه و تحليل
امام علي(ع) در انتخاب کارگزاران مملکت، به مهارت ادراكي و تشخيص و تجزيه و تحليل مسائل آنان توجه كامل داشت و افرادی را بر ميگزيد كه در بحرانهاي پيش آمده خود راهحل مناسب را بيابند؛ بنابراین در معرفي مالك اشتر به ديگر فرماندهان نظامي به مهارت ادراكي و تشخيص و تجربه و تحليل مسائل توسط مالك اشتر، اشاره ميفرمايد:
«من مالك اشتر پسر حارث را بر شما و سپاهياني كه تحت امر شما هستند فرماندهي دادم، گفته او را بشنويد و از فرمان او اطاعت كنيد او را مانند زره و سپر نگهبان خود برگزينيد زيرا كه مالك نه سستي به خرج داده و نه دچار لغزش ميشود، نه در آنجايي كه شتاب لازم است كندي دارد و نه آنجا كه كندي پسنديده است، شتاب ميگيرد» (همان نامه) (خسروي، 1378: 108).
6-3) آينده نگري
«آيندهنگري» و «دورانديشي» يكي از شرايط حکومت خردمندانه و منطقي است و حکومت بدون توجه به اين نكته مهم نميتواند امت را به سر منزل مقصود برساند. قبل از اقدام به هر كار بايد جوانب و زواياي مختلف آن مورد بررسي قرار گرفته و پيامدهاي احتمالي آن پيشبيني شود. حاکمانی كه قبل از اقدامهاي عملي، با آيندهنگري زواياي مختلف مسأله را بررسي كرده و امكانات و مقدمات لازم را پيشبيني ميكنند، تصميمهاي استوارتري ميگيرند و ميزان موفقيت و اثربخشي خود را افزايش ميدهند (خدمتي، 1381: 30).آن حضرت فرمودند:
«بينا دل خردمند، پايان خويش ميبيند و پست و بلند و نشيب و فراز خود را ميشناسد»(خطبه: 154).
7-3) داشتن تخصص
این ویژگی نیز به نوبه خود دارای ارزش و اعتبار جایگزینی حاکمان مربوط به حکومت است که مفهوم آن میزان دانش لازم فرد در ارتباط با مسئولیت حکومتداری و سیاست است؛ حضرت رسول (ص) در این باره میفرماید:
من عمل علی غیر لم کان مایفسد اکثر مما یصلح؛
هرکس بدون آگاهی کاری را انجام دهد فساد آن بیشتر از اصلاح آن خواهد بود(کلینی، 1365: 55)
4- بعد جسمی
1-4) نظم و انضباط
«كار هر روز را همان روز انجام بده، زيرا هر روز كاري مخصوص به خود دارد» (خدمتي، 1381: 33).
نظم، برنامهريزي و زمانبندي يكي از عوامل مؤثر در موفقيت حاکم و والی است، چرا كه حاکم یک مملکت از سويي كارها و وظايف متعددي برعهده دارد و از سوي ديگر وقت او محدود است. امام علي(ع) در بخشي از عهدنامه خود به مالك اشتر ميفرمايد:
همچنين آن حضرت در وصيت خود قبل از شهادتشان ميفرمايند: «سفارش ميكنم شما را به تقوي و نظم در امور».
2-4) استقامت در برابر مشكلات
«پس براي مشاغل كليدي از سپاهيان و لشگريان خود كسي را انتخاب و مسئول بنما كه در برابر دشواريها و پيشآمدهاي سخت و تلخ استوار باشد و مصيبتهاي بزرگ وي را از پا ننشاند. فردي باشد كه هنگام ناتواني و ضعف ديگران بر او ضعف و ناتواني غالب نشود و بر اثر بيخيالي ديگران بيتفاوت نگردد» (قوچاني، 1374: 136).
آنانکه در رأس حکومت قرار میگیرند بايد در برابر فشار كار و دشواريها و فراز و نشيبهاي شغلي و تلخيها و سختيهاي آن چون كوه استوار و با استقامت و داراي عزم و ارادة پولادين باشد. حضرت علي(ع) در اين مورد در نامه 53 مالك اشتر فرمودهاند:
3-4) داشتن پشتكار و دوري از تنبلي
سستي در انجام دادن امور موجب زير پا گذاشتن حق و عدم اجراي به موقع كارها و تضييع حقوق مردمان است. كندي در كارها فرصتهاي خير و غير قابل بازگشت را از بين ميبرد و به هيچوجه نبايد در گردش امور سستي و كندي و كاهلي راه يابد و اين امر بايد با دقتهاي لازم عجين و همراه شود. اميرالمومنين علي(ع) چنين سفارش كردهاند:
«در كارهاي خود بر افراد سست و تنبل تكيه مكن» (دلشاد تهراني، 1377: 372-375)
4-4) حسن سابقه
«بدترين وزيران تو كسانياند كه وزيران واليان بدكار پيش از تو بودهاند و با آنان در گناهان همكاري كردهاند مبادا اينان صاحبان اسرار تو باشند زيرا كه ياران گنهكاران و برادران ستمكارانند، تو ميتواني به جاي آنان بهتر از آنها را بيابي، كساني كه نظريات و نفوذ آنها را دارند ولي وزر و وبال آنها را ندارند و با ستمكاران و گنهكاران همكاري نكردهاند. اين مردان پاكدامن هزينه كمتري بر تو تحميل ميكنند و نسبت به تو مهربانترند و با بيگانه كم الفتترند، آنها را مخصوصان جلسههاي سري و انجمنهاي علني خود قرار ده»(نامه: 53).
امام علي(ع) سوابق كاري افراد را در گزينش والیان دقيقاً مورد توجه قرار ميداد. همچنين آن حضرت، كساني را كه قبلاً در حكومت ظلم و طاغوت داراي منصبي بودهاند و در گناهكاري شريك بودهاند، جهت تصدي جايگاههاي حساس شايسته نميدانند و به مالك اشتر فرمودهاند:
5-4) توانایی اداره امور
«ای مردم! سزاوارترین اشخاص به حکومت و خلافت آن کسی است که در تحقق حکومت نیرومندتر و در آگاهی از فرمان خدا داناتر باشد. تا اگر آشوبگری به فتنهانگیزی برخیزد، به حق بازگردانده شود، و اگر سرباز زد با او به مبارزه شود.»(خطبه: 173، ص: 326)
ممکن است یک فرد دارای اخلاق حسنه و اسلامی باشد و دانش و تخصص لازم را نیز دارا باشد، اما بدلایلی قدرت و توانایی اداره امور حکومت را نداشته باشد این خود یکی از شاخصههای حاکمان از منظر نهجالبلاغه است؛ علی(ع) در اینباره میفرمایند:
نتیجهگیری
نامه 53 امام خطاب به مالک اشتر نخعی را میتوان رهنمای ویژگیهای حاکمان دانست. ویژگیهایی چون:
1- داشتن تقوی و ترس از خدا؛ – مقدم داشتن طاعت خدا بر دیگر کارها؛ 3- پیروی از قرآن؛ 4- غلبه بر هوی و هوس و نفس اماره؛ 5– خویشتنداری؛ 6- برحذر بودن از نخوت و تکبر؛ 7- عدالت در امور؛ 8 – دوری از عیبجویان عیبجوی؛ 9 – دوری از کینهجویی؛ 10- عدم مشورت و دوستی با سخن چین؛ 11- عدم مشورت با بخیل، ترسو و حریص؛ 12- پیوند و دوستی با پارسایان و راستگویان؛ 13- بحث و گفتگو با دانشمندان و حکما؛ 14- رجوع و توکل و استرداد از خود و رسول به هنگام مشکل؛ 15- برحذر بودن از عجب و غرور و داشتن سعه صدر؛ 16- برقراری عدالت و احقاق حق و شکیبایی و صبر در مقابل مشکلات ناشی از آن؛ 17- وفای به عهد؛ 18- حذر از خیانت در پیمان؛ 19- برحذر بودن از منتگذاری بر دیگران؛ 20- پرهیز از شتاب و عجله در امور؛ 21- پرهیز از سستی در امور در موعد انجام آنها؛ 22– خویشتنداری در هنگام خشم؛ 23- جلوگیری از بروز قهر و غضب؛ 24- برحذر بودن از زخم زبان زدن؛
امام علی(ع) در نامه شماره 18 خود نیز خطاب به عبدالله بن عباس فرمانگذار مصر به بعضی از رفتارهای حاکمان در برخورد با زیردستان اشاره کرده است:
1- نیکویی با مردم؛ 2- دورکردن ترس و بیم از دل مردم؛ 3- مدارا با مردم؛ 4- برحذر داشتن رهبر از درشتی و ستم ورزی بر زیردستان؛ 5 – عدم تحقیر زیردستان؛ 6 – عدم تدارک شرایط سخت برای زیردستان؛ 7- رفتار همراه با اعتدال با زیردستان؛ 8 – فروتنی با زیردستان؛ 9 – نرمخویی و گشاده رویی با زیردستان؛ 10- عدالت در برخورد با همه حتی در نگاه؛ 11- نکوهش خیانت در بیت المال امت؛ 12- تبعیض در بین زیردستان؛ 13- مهربانی با رعیت؛ 14- دوستی ورزیدن با زیـردستان؛ 15- بخشش گناهان زیردستان؛ 16- عدم تعجیل در تصمیمگیری هنگام خشم در مورد زیردستان؛ 17- عدم استبداد در فرماندهی؛ 18- برقراری داد و عدل در بین زیردستان اعم از خویشان و غریبه ها؛ 19- دوری از مشاورین عیب جو؛ 20- پاداش به نیکوکاران و مجازات بدکاران مطابق با اعمــالشان؛ 21- ساماندهی به کار زیردستان؛ 22- نگاهی دلسوزانه همچون پدر و مادر به مشکلات زیردستان؛ 23- توجه به مشکلات زیردستان هرچند کوچک؛ 24- قدردانی از زیردستان که تلاش و کوشش دارند؛ 25- مشورت با زیردستان قبل از تفویض اختیار و مسئولیت؛ 26- توجه به ویژگیهای تجربه، حیا، خاندان پرهیزکار و نجیب، تقدم در پذیرش اسلام و دلبستگی بیشتر به آن، خوش اخلاقی، با آبرویی و کم طمعی و عاقبت نگری در انتخاب عاملان توسط رهبر؛ 27- ارضای نیازهای مادی عاملان تحت سرپرستی برای اتمام حجت بر آنها برای عدم پذیرش هرگونه عذری نسبت به عدم پذیرش فرامین رهبری و یا خیانت در مال؛ 28- مجازات عامل خیانتکاری که خیانت او اثبات شده باشد با:الف) تنبیه بدنی ب) مصادره اموال ج) تحقیر او در ملاءعام؛ 29- انتخاب کاتبانی صالح و رازدار برای ثبت گزارشات صحیح و حفظ اسرار رهبر؛ 30- توجه به تجارت و بازرگانی و صنعت و تشویق صاحبان صنایع و بازرگانان؛ 31- توجه به قشر ضعیف جامعه و اختصاص سهمیه ای از بیت المال برای ایشان؛32- انتخاب نماینده ای دلسوز و فروتن برای رسیدگی به مشکلات مستضعفان و بیانگر وضع آنها برای رهبر؛ 33- برگزاری جلسات عمومی بــرای شنیدن مسائل و مشکلات زیردستان؛ 34- لزوم امکان دسترسی زیردستان به رهبر و خوش خلقی و آگاهی رهبر در برخورد با آنها؛ 35- لزوم توجیه اهداف و نیت و مقصود رهبر برای زیردستان برای رفع سوءتفاهمات.
منابع و مآخذ
1- نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتي(1382)، قم: مؤسسه تحقيقاتي اميرالمومنين(ع).
2- نهجالبلاغه، ترجمه اسداله مبّشري(1371)، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ پنجم.
3- اجرايي، عبدالستّار (1380)، منشور علوي(ع) در فرمان به مالك اشتر نخعي، قم: دفتر نشر نويد اسلام.
4- احمدخاني، مسعود (1379)، الگوسازي رفتار مديران با توجه به نامههاي حضرت امير(ع) در نهجالبلاغه، پاياننامه کارشناسي ارشد، رشته معارف اسلامي و مديريت، تهران: دانشگاه امام صادق (ع).
5- خدمتي، ابوطالب و ديگران (1381)، مديريت علوي، قم: پژوهشكده حوزه و دانشگاه.
6- خسروي، محمود (1378)، ملاكهاي انتخاب و انتصاب نيروي انساني در مديريت اسلامي با تأكيد بر نهجالبلاغه، پاياننامه کارشناسي ارشد، رشته معارف اسلامي و مديريت، تهران: دانشگاه امام صادق(ع).
7- دلشاد تهراني، مصطفي (1377)، دولت آفتاب، انديشه سياسي و سيره حكومتي علي(ع)، تهران: خانهانديشه جوان.
8- قوچاني، محمود(1374)، فرمان حكومتي پيرامون مديريت، شرح عهدنامه اميرالمؤمنين عليبن ابيطالب(ع) به مالك اشتر، تهران: مركز آموزش مديريت دولتي.
9- کلینی، ابوجعفرمحمدبن یعقوب بن اسحق(1390)، اصول کافی، ترجمه عباس حاجیانی دشتی، قم: انتشارات موعود اسلام.